روزنگارهای من
پ.ن: لذت ببرید از حامد نیکپی عزیز
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست
هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست
خیام
تبریک روز بزرگ داشت خیام
ولی
ممنون از کاشان که با گرمای شدیدش همه ی تمایلات بنده رو بهم ریخت.
پ.ن: این شب ها خوابگاه ها پر از دخترونه های دوست داشتنی و هیاهوی زیبا است
پ.ن: کتاب اسکی روی شیروانی رسول یونان رو حتما بخونید که تخصص عجیبی در ارامش خاطر داره
از وقتی اولین نامه را نوشتم. نامه ای که نمی دانستم مفهومش چیست.
نامه ای که معنایش را تنها در چشمان تو می یافتم.
من هیچ گاه بیش از سه جمله ی اول این نامه چیزی ننوشته ام:
هیچ باوری نداشتن. منتظر چیزی نبودن. امید داشتن به آن که روزی اتفاقی بیفتد.
کلمه ها از زندگی ما عقب هستند.
تو همیشه از آن چه من انتظار داشتم، جلوتر بودی.
تو همیشه غیره منتظره بودی...!
کریستین_بوبن
انگورهای آویزون از دیوار که قرار بود به کشمش تبدیل بشه،غوره های که توی دیگ های مسی درحال جوشیدن بود برای تبدیل به شیره و سرکه.میوه هایی که توی سینی های مختلف زیرافتاب درحال خشک شدن بودند.غل غل قابلمه ی میوه های درحال تبدیل به لواشک.گوجه های له شده برای رب. این وسط من عاشقی میکردم بین این همه خوشمزگی،بین همهمه ی دوستا و فامیلی که برای کمک می اومدند.
راستش یه هو دلم اون همه خوشمزگی و اون همهمه رو خواست.کاش زودتر تابستون بشه